زهراجون من اومد با شادی و شور اومد
گلکم اینجا پارک شادی یزده وتو حسابی دلتنگ بابایی با خاله اطهر ومامانش و مامان جون اومدیم تا بازی کنی و حال و هوات عوض شه.نینی هنوز دنیا نیومده ما فردا برمیگردیم خونه عزیزم ما الان یزدیم و منتظریم که نی نی به دنیا بیاد عزیز دلم نی نی دایی صالح داره به دنیا میاد من و شما هم داریم وسیله هامون رو جمع میکنیم تا فردا با قطار بریم یزد بابا هم میره نمایشگاه لوازم کشاورزی شیراز وای که چقدر کار داریم 6 اردیبهشت هست و سالگرد ازدواج مامان و بابا شام اومدیم رستوران خیلی خوش گذشت قبلش هم با هم رفتیم و مو هات رو مصری کوتاه کردیم گریه هم نکردی.بعد از شام هم خیلی با کلاس خودت رفتی وپول شام رو حساب کردی فدات بشم من دختر کوچولوی شیطون من عینک عروسکش رو زده اما مامان جون از حق نگذریم خیلی بهت میادا
این هم زهرا جون و اسب مورد علاقه اش پاریکال
زهرا جون عزیزم امروز شما واسه اولین بار تونستی بدون دلهره حسابی تو پارک بازی کنی بع از 2:30بازی آخر با گریه برگشتی خونه😭 مامان به قربون چشمات بره🌹
نم 498